هرگاه خداوند تو را به لبه پرتگاه هدايت كرد به او اعتماد كن...
زيرا يا تو را ميگيرد يا به تو پرواز كردن را مي آموزد.
+ نوشته شده در یکشنبه هفتم اسفند ۱۳۹۰ ساعت ۱:۱۲ ب.ظ توسط پرستو
|
خورشیدم و شهاب قبولم نمی کند! سیمرغم و عقاب قبولم نمی کند! عریان ترم زشیشه و مطلوب سنگسار این شهر بی نقاب قبولم نمی کند! ای روح بی قرار چه با طالعت گذشت عکسی شدم که قاب قبولم نمی کند! این چندمین شب است که بیدار مانده ام آنگونه ام که خواب قبولم نمی کند! بی تاب از تو گفتنم آوخ که قرن هاست آن لحظه های ناب قبولم نمی کند گفتم که با خیال دلی خوش کنم ولی، با این عطش سراب قبولم نمی کند بی سایه تر زخویش حضوری ندیده ام حق دارم آفتاب قبولم نمی کند!